سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چت روم فارسی.جک.موزیک.علمی .خبر.بازی آنلاین.فال.سرگرمی. مدل لباس
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

زیباترین مدل های لباس مجلسی زنانه  2010 


ادامه مطلب...

[ چهارشنبه 89/1/25 ] [ 12:30 عصر ] [ حسین یوسفی ] [ نظرات () ]

خاطرات یک دانشجوی دم بخت

 

دوشنبه اول مهر:

امروز روز اولی است که من دانشجو شده ام. شماره ی کلاس را از روی برد پیدا کردم. توی کلاس هیچ کس نبود، فقط یک پسر نشسته بود. وقتی پرسیدم «کلاس ادبیات اینجاست؟» خندید و گفت:بله، اما تشکیل نمی شه(!)و دوباره در مقابل تعجبم گفت که یکی دو هفته ی اول که کلاس ها تشکیل نمی شود و خندید..

با اینکه از خندیدنش لجم گرفت، اما فکر کنم او از من خوشش آمده باشد؛ چون پرسید که ترم یکی هستید یا نه. گمانم می خواست سر صحبت را باز کند و بیاید خواستگاری؛ اما شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم زیاد نخندد!

 

***
 

دو هفته بعد، سه شنبه:امروز دوباره به دانشگاه رفتم. همان پسر را دیدم از دور به من سلام کرد، من هم جوابش را ندادم. شاید دوباره می خواست از من خواستگاری کند. وارد کلاس که شدم استاد گفت:"دو هفته از کلاس ها گذشته، شما تا حالا کجا بودید؟" یکی از پسرهای کلاس گفت:«لابد ایشان خواب بودن.» من هم اخم کردم. اگر از من خواستگاری کند، هیچ وقت جوابش را نمی دهم چون شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم زیاد طعنه نزند!

 

***
 

چهارشنبه:امروز صبح قبل از اینکه به دانشگاه بروم از اصغر آقا بقال سر کوچه کیک و ساندیس گرفتم او هم از من پرسید که دانشگاه چه طور است؟ اما من زیاد جوابش را ندادم. به نظرم می خواست از من خواستگاری کند، اما رویش نشد. اگر چه خواستگاری هم می کرد، من قبول نمی کردم؛ آخر شرط اول من برای ازدواج این است که تحصیلات شوهرم اندازه ی خودم باشد!


 


 

***
 

جمعه:امروز من خانه تنها بودم. تلفن چند بار زنگ زد. گوشی را که برداشتم، پسری گفت: خانم میشه مزاحمتون بشم؟ من هم که فهمیدم منظورش چیست اول از سن و درس و کارش پرسیدم و بعد گفتم که قصد ازدواج دارم، اما نمی دانم چی شد یخ کرد و گفت نه و تلفن را قطع کرد. گمانم باورش نمی شد که قصد ازدواج داشته باشم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم خجالتی نباشد!

 

***
 

سه هفته بعد شنبه:امروز سرم درد می کرد دانشگاه نرفتم. اصغر آقا بقال هم تمام مدت جلوی مغازه اش نشسته بود، گمانم منتظر من بود. از پنجره دیدمش. این دفعه که به مغازه اش بروم می گویم که قصد ازدواج ندارم تا جوان بیچاره از بلاتکلیفی دربیاید، چون شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم گیر نباشد!

 

***
 

سه شنبه:امروز دوباره همان پسره زنگ زد؛ گفت که حالا نباید به فکر ازدواج باشم. گفت که می خواهد با من دوست شود. من هم گفتم تا وقتی که او نخواهد ازدواج کند دیگر جواب تلفنش را نمی دهم، بعد هم گوشی را گذاشتم. فکر کنم داشت امتحانم می‌کرد، ولی شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم به من اعتماد داشته باشد!

 

***
 

چهارشنبه:امروز یکی از پسرهای سال بالایی که دیرش شده بود به من تنه زد؛ بعد هم عذرخواهی کرد، من هم بخشیدمش. به نظرم می‌خواست از من خواستگاری کند، چون فهمید من چه همسر مهربان و با گذشتی برایش می‌شوم؛ اما من قبول نمی‌کنم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم حواسش جمع باشد و به کسی تنه نزند!

 

***
 

جمعه:امروز تمام مدت خوابیده بودم؛ حتی به تلفن هم جواب ندادم، آخر باید سرحرفم بایستم. گفته بودم که تا قصد ازدواج نداشته باشد جوای تلفنش را نمی دهم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم مسئولیت پذیر باشد!

 

***
 

دوشنبه:امروز از اصغرآقا بقال 2 تا کیک و ساندیس گرفتم. وقتی گفتم دو تا، بلند پرسید چند تا؟ من هم گفتم دو تا. اخم هایش که تو هم رفت فهمید که غیرتی است. حالا مطمئنم که او نمی تواند شوهر من باشد. چون شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم غیرتی نباشد، چون این کارها قدیمی شده!

 

***

پنچ شنبه:امروز دوباره همان پسره تلفن زد و گفت قصد ازدواج ندارد، من هم تلفن را قطع کردم. با او هم ازدواج نمی کنم؛ چون شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم هی مرا امتحان نکند!

 

***

دوشنبه:امروز روز بدی بود. همان پسر سال بالایی شیرینی ازدواجش را پخش کرد. خیلی ناراحت شدم گریه هم کردم ولی حتی اگر به پایم هم بیفتد دیگر با او ازدواج نمی کنم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم وفادار باشد!

 

***
شنبه:امروز یک پسر بچه توی مغازه ی اصغرآقا بقال بود. اول خیال کردم خوا
هرزاده اش است، اما بچه هه هی بابا بابا می گفت. دوزاریم افتاد که اصغرآقا زن و بچه دارد. خوب شد با او ازدواج نکردم. آخر شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم زن دیگری نداشته باشد!

 

 

***
 

یکشنبه:امروز همان پسری که روز اول دیدمش اومد طرفم. می دانستم که دیر یا زود از من خواستگاری می کند. کمی که من و من کرد، خواست که از طرف او از دوستم "ساناز" خواستگاری کنم و اجازه بگیرم که کمی با او حرف بزند. من هم قبول نکردم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم چشم پاک باشد!

***
 

ترم آخر :امروز هیچ کس از من خواستگاری نکرد. من می دانم می ترشم و آخر سر هم مجبور می شم زن اکبرآقا مکانیک بشوم

 

 

 

ارسالی از: سارا


[ شنبه 89/1/21 ] [ 1:24 عصر ] [ حسین یوسفی ] [ نظرات () ]

یادداشت های یک دختر


اگر من هنوز ازدواج نکرده ام…
تتقصیر ساعت کاری ام است که صبح خروسخوان می روم و صلاة ظهر می آیم و شانس دیده شدن را از دست می دهم!

تتقصیر خواهرم است که از شوهرش طلاق گرفت و باعث شد نظر همه نسبت به ما عوض شود!
تتقصیر بابا است که آن قدر پول ندارد که چشم ملت در بیاید!
تتقصیر مامان است… مگر نمی گویند مادر را ببین دختر را بگیر؟!
تتقصیر پسرعموست که نفهمید عقد دختر عمو و پسرعمو را در آسمان ها بسته اند!

تتقصیر استادمان است که جلوی همه به من ابراز علاقه کرد و باعث شد دیگر کسی جرات نکند از من خواستگاری کند!
تتقصیر مادر شوهر عمه است، می دانم که بختم را او بسته!
تتقصیر پسر همسایه دست راستی است که به خودش اجازه داد از من خواستگاری کند!
تتقصیر پسر همسایه دست چپی است که به خودش اجازه نداد ازمن خواستگاری کند!
ادامه مطلب...

[ شنبه 89/1/21 ] [ 1:23 عصر ] [ حسین یوسفی ] [ نظرات () ]
 

زنان موجادت مادی نیستند !!


یک شرکت اقدام به برپایی جشن عروسی نمود واعلام کرد داخل کیک عروسی چکی به مبلغ 50000 دلار وجود دارد

 

ملاحظه کنید چی شد

 

www.iranalive.org

 

www.iranalive.org

 ادامه مطلب...

[ شنبه 89/1/21 ] [ 1:18 عصر ] [ حسین یوسفی ] [ نظرات () ]

پسر بودن یعنی چه؟

 

پسر بودن یعنی برو چند تا نون بخر 


پسر بودن یعنی هی شماره دادن و هی منتظر زنگ بودن

پسر بودن یعنی بد و بیراه گفتن به دخترایی که تحویلشون نمی گیرن 

پسر بودن یعنی کادو خریدن برای جی اف  

پسر بودن یعنی تا کی مفت خوری می کنی 

پسر بودن یعنی پس کی دفتر چه اماده به خدمت میگیری 

پسر بودن یعنی به زور سیکل داشتن 

پسر بودن یعنی بابا پس کی میری برام خاستگاری 

پسر بودن یعنی مثل خر حمالی کردن 

پسر بودن یعنی جوراباتو در بیار حالم به هم خورد

پسربودن یعنی چرا کار نمیکنی ... جون بکن دیگه 

پسر بودن یعنی ببخشین ماشین و خونه هم دارین که... 


پسر بودن یعنی همه مواقع مرد خونه هستی ،حتی موقع دزد اومدن


پسربودن یعنی عمراً عزیز دل بابا باشی


پسر بودن یعنی در اول جوونی سربازی در انتظارته


پسربودن یعنی هرروز یک شکست عشقی خوردن


پسر بودن یعنی همه میرن مسافرت و تو باید بمونی و خونه رو بپایی


و اما پسر بودن یعنی هزار بدبختی دیگه...
 

 


[ شنبه 89/1/21 ] [ 1:16 عصر ] [ حسین یوسفی ] [ نظرات () ]

دختر بودن یعنی ؟



دختر بودن یعنی کله قند و لی لی لی لی ...

دختر بودن یعنی الگوی خیاطی وسط مجله های درپیت

دختر بودن یعنی همونی باشی که مادر و خاله وعمه ت هستن

دختر بودن یعنی " دخترو رو چه به رانندگی ؟ "

دختر بودن یعنی " شنیدی شوهر سیمین واسه ش یه سرویس طلا خریده 12 میلیون ؟"

دختر بودن یعنی باید فیلم مورد علاقه تو ول کنی پاشی چایی بریزی

دختر بودن یعنی نخواستن و خواسته شدن
ادامه مطلب...

[ شنبه 89/1/21 ] [ 1:14 عصر ] [ حسین یوسفی ] [ نظرات () ]

عکسهای فوق العاده ازمکانهای دیدنی
 آن راست کلیک کرده و گزینه show picture را بزنید
 


کلبه روستایی قدیمی ـ شمال ایران

 


لیالستان گیلان ـ شمال ایران
 

ادامه مطلب...

[ یکشنبه 88/11/11 ] [ 1:53 عصر ] [ حسین یوسفی ] [ نظرات () ]

چطور تنبلی را از خودمان دور کنیم؟
چند تا جمعه به خاطر 2 ساعت خواب بیشتر، برنامه کوهنوردی‌تان را به‌هم زده‌اید؟
چند تا ایده و فکر بکر داشته‌اید که به خاطر بی‌حوصلگی‌تان به دست فراموشی سپرده شده‌اند و فرصت نکرده‌اند به عمل تبدیل شوند؟
در دنیای اسرارآمیزی که هر روز همه چیز در حال حرکت و تغییر و تحول است، به نظر می‌رسد ما آدم‌ها شاگرد اول‌های کلاس تنبلی باشیم. هر چقدر هم که بگویید کارتان سخت است و بهتر از نسل‌های قبل کار می‌کنید اما واقعیت این است که تنبلی و میل به سکون در این دوره بیشتر از دوره‌های قبل گریبان آدم‌ها را گرفته است.
در زمان‌های قدیم و قبل از اینکه تکنولوژی به اندازه الان پیشرفت کند، برای بیشتر انسان‌ها منابع محدود و غیرقابل پیش‌بینی بوده است. آنها سعی می‌کردند تا جایی که ممکن است انرژی را ذخیره کنند. محرک‌های بیرونی قوی و اجبارکننده بودند. گرسنگی و تشنگی تهدیدهای اصلی بودند. برای آنها خیلی حیاتی بوده است که انرژی را ذخیره کنند. آنها گاهی با کم تلاش کردن این کار را انجام می‌دادند.
این روزها خیلی چیزها عوض شده است. ما با انرژی بیشتر و انگیزه‌های مستقیم، کمتر سر و کار داریم. بین آرزوها و عمل نیاکان ما فاصله کمی بود؛ تشنه می‌شدند، به دنبال آب می‌رفتند، با گرسنگی دنبال غذا می‌رفتند، برای رفتارهایشان لازم نبود ازماه‌ها قبل برنامه‌ریزی کنند؛ رفتارهایی که باعث بقای آنها می‌شد، نتایج کوتاه‌مدت داشت و در دنیای بدون دارو، بانک و حتی یخچال آن موقع لازم نبوده خیلی به آینده فکر کرد.

تنبلی از کجا شروع می‌شود؟
روان شناسان معتقدند تنبلی وقتی به وجود می‌آید که امکان برنامه‌ریزی برای آینده وجود داشته باشد. آن چیزی که باعث می‌شود بدون اینکه نیازهای آنی‌مان ارضا شود و به انجام کار ادامه دهیم، آینده‌نگری است. بعضی آدم‌ها آینده‌نگرترند. آنها بدون اینکه گرسنه یا تشنه باشند، با انگیزه زیادی کار می‌کنند. این آدم‌ها به بقیه می‌گویند تنبل.
این روزها ما برای رسیدن به اهداف بلند مدت‌مان گاهی مجبور می‌شویم از لذت‌های ساده روزانه‌مان بگذریم؛ آن وقت است که احساس می‌کنیم مورد ظلم واقع شده‌ایم چون ذهن ما به انگیزه‌های آنی پاسخ می‌دهد. خوابیدن، کار نکردن، نشستن و تماشای برنامه‌های تلویزیون برای ما خوشایند‌تر از کارهایی هستند که قرار است چند ماه یا چند سال بعد نتیجه‌شان را ببینیم.
تنبلی آسیب نیست؛ در واقع یک حس عدم تمایل به مصرف انرژی وجود دارد. اما در دوره‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم و لازم است کارایی‌مان بالا باشد، تنبلی باعث آسیب و ناراحتی می‌شود.


چرا از انجام کار طفره می‌رویم؟
طفره رفتن و از زیر کار در رفتن وقتی پیش می‌آید که تصور کنیم کارها خیلی سخت و دشوار است؛ آن وقت است که با خودمان می‌گوییم بهتر است این کار را فردا انجام دهیم. بعضی روان‌شناسان می‌گویند این مشکل بعد از انقلاب صنعتی - که نیاز به برنامه‌ریزی بیشتر شد - به وجود آمده است.
کارشناسان علوم رفتاری می‌گویند ما کارهایی را که زودتر جواب می‌دهند ترجیح می‌دهیم. درس خواندن برای امتحانی که ماه‌ها بعد قرار است برگزار شود، به اندازه بازی شطرنج برای ما لذت‌بخش نیست. ما نمی‌توانیم درباره آینده بازخورد آنی داشته باشیم چون ممکن است اطمینان‌مان را نسبت به توانایی انجام کار از دست بدهیم، احساس ‌کنیم تلاش برای رسیدن به اهداف بلندمدت کاری سخت و غیرقابل تحمل است و بعد هم فکر ‌کنیم بد نیست زندگی عادی‌مان را ادامه دهیم.
در واقع همین تمایل ما به سکون باعث می‌شود تصور کنیم این کار، کارسخت و دشواری است و نمی‌توانیم از عهده آن بر بیاییم. اما این روزها انجام کار به این معنی است که بر لذت‌ها و پاداش‌های آنی غلبه کنید و بدانید هدفی که شما لحظات‌تان را برای رسیدن به آن صرف می‌کنید، ارزش‌اش را دارد. در دنیای امروز اگر بخواهید طبق الگوی ذهنی منتظر پاداش آنی باشید و تنبلی کنید ضرر زیادی خواهید کرد. نگران نباشید؛ همیشه می‌شود کار را شروع کرد.

چطور تنبلی را از خودمان دور کنیم؟
الگوی ذهنی ما طوری شکل گرفته که مغزمان پاداش‌های آنی و نتایج کوتاه‌مدت را ترجیح می‌دهد. اما ما وقتی از عهده کارهای ناخوشایند بربیاییم، بیشتر از خودمان رضایت داریم. برای مقابله با تنبلی توصیه‌های زیر می‌تواند مفید باشد.
* از کم شروع کنید: از خودتان بپرسید انجام این کار به مدت 15دقیقه واقعا خیلی سخت و دشوار است؟ با کمی دقت متوجه می‌شوید که این‌طور نیست. با این روش مشاهده خواهید کرد بعد از مدتی از انجام همان کارها لذت خواهید برد.
* در برابر افکار منفی و پیش‌فرض‌هایتان مقاومت کنید: حتی تصور نتوانستن را از خودتان دور کنید. ما بیشتر مواقع با آزمون و خطا یاد می‌گیریم. اگر دید وسیع‌تری داشته باشید می‌توانید از عهده کارهای بزرگ بربیایید.
* برنامه‌ریزی داشته باشید: هر روز اهداف‌تان را بنویسید.
با این کار احتمال اینکه از هدفتان دور نشوید و طی روز کارهایی انجام دهید که شما را به هدف نزدیک‌تر کند، بیشتر است.
* از دیگران کمک بگیرید: برای انجام کامل یک کار از دیگران کمک بگیرید. موضوع را با آنها در میان بگذارید. انگیزه‌های خارجی حس انجام وظیفه شما را بر می‌انگیزد و شما را به انجام کار تشویق می‌کند.
* قبول کنید که برای پیشرفت باید صبر و تحمل داشت: این تصور را که برای انجام هر کار باید سریع پاداش بگیرید، از خودتان دور کنید. این طرز فکر باعث می‌شود نتوانید به اهداف بلند مدت‌تان برسید.
* به خودتان پاداش بدهید: استراحت با تنبلی فرق دارد. بعد از اینکه یک کار را به طور کامل به اتمام رساندید، به عنوان پاداش به خودتان استراحت بدهید. شما بعد از یک دوره تلاش به استراحت نیاز دارید.

 


[ یکشنبه 88/11/11 ] [ 1:47 عصر ] [ حسین یوسفی ] [ نظرات () ]

تاثیر رنگ ها بر آرامش انسان

به عقیده روانشناسان تمایلات انسان به رنگ های مختلف ،ظاهرکننده ژن مخفی اوست .
آنهایی که رنگ زرد راکه سمبل آفتاب است ،دوست دارند مردمانی فعال ، پرانرژی وسازنده هستند.
افرادی که رنگ آبی تیره – سورمه ای که مظهرغروب است رامی پسندند آدم هایی آرام ،مهربان وعاطفی هستند.
رنگ قرمز نشان آدم های جنگجو ،انقلابی وکمی گستاخ است.
تمایل به رنگ سبز نشانه گرایش های معکوس است ،یعنی آلرژی داشتن به هرنوع تغییر وعناد ولجبازی وترس ازدگرگونی.
رنگ بنفش را آنهایی دوست دارندکه می خواهند ارزش خودرانزد دیگران بالا ببرند ودیگران راتحت تاثیرخودقراردهند.
آنهایی که رنگ قهوه ای رامی پسندند ،آدم های تنهایی هستندکه نیازشدیدی به دوستی واحساس امنیت دارند .
ودوستداران رنگ طلایی آدم هایی جاه طلب وزیاده خواه هستند.
رنگ ها تاثیرزیادی دررفتاروحالات ما دارند مثلا رنگ قرمزمحرک سیستم عصبی است وفشارخون راافزایش می دهد .
اما بدنیست بدانید که رنگ آبی اثرمعکوس دارد.
اگرمی خواهید منزل خود را رنگ بزنید حتما یک رنگ آرام بخش انتخاب کنیدو فراموش نکنیدکه همان قدرکه به رنگ آرامش بخش نیاز داریم به رنگ های محرک نیز احتیاج داریم.
مثلا دراتاقی که رنگ دیوارهایش زردباشدحتما بایداسباب واثاثیه آبی رنگ وجود داشته باشد تابادیدن آنها شاد ومتعادل باشیم
می دانید که رنگ آبی مکمل رنگ زرد است همین طور دراتاق هایی که رنگ سبز زیاد به کار رفته باشد.
شناختن ترکیب رنگ ها واثر آنها روی روحیه انسان به شما کمک می کند تابا رعایت آنها وازاین راه به تقویت روحیه خود کمک کنید.
راستی شما چه رنگی رامی پسندید؟؟


[ یکشنبه 88/11/11 ] [ 1:43 عصر ] [ حسین یوسفی ] [ نظرات () ]

تصاویر تبلیغاتی جالب


ادامه مطلب...

[ یکشنبه 88/11/11 ] [ 1:41 عصر ] [ حسین یوسفی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

سرگرمی.جوک.موزیک.عکس.کلیپ.مقاله.علمی
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 37
بازدید دیروز: 120
کل بازدیدها: 730284

فروشگاه تی شرت محرم